اندیشکده مطالعات امنیت ملی در سرزمینهای اشغالی: ۲۲ ژوئیه – ۳۱ تیر ۱۴۰۴ www.inss.org.il
جنگ بین اسرائیل و ایران، که به عنوان عملیات شیر در حال ظهور شناخته میشود، برنامه هستهای ایران را به طور قابل توجهی به عقب راند. ایران دیگر مانند قبل از جنگ با اسرائیل، یک کشور در آستانه هستهای شدن نیست. با فرض تصمیم رهبر معظم انقلاب، خامنهای، برای دنبال کردن سلاحهای هستهای، حداقل یک تا دو سال طول میکشد تا ایران به وضعیت آستانه هستهای بازگردد. با این حال، این جنگ قابلیتهای هستهای ایران را به طور کامل از بین نبرد. ایران قابلیتهای باقیماندهای را حفظ کرده است که در نهایت میتواند بازسازی برنامه هستهای و توسعه سلاحهای هستهای را ممکن سازد. اگرچه انگیزه ایران برای دستیابی به سلاحهای هستهای ممکن است پس از جنگ افزایش یافته باشد، اما مسیر آینده اقدامات آن در نهایت به قابلیتهای باقیمانده و محاسبات ریسک در حال تحول آن بستگی خواهد داشت.
ایران با چندین گزینه روبهرو است: کنار گذاشتن کامل برنامه هستهای (که بسیار بعید است)؛ توافق با یک توافق هستهای جدید (یا برای کاهش تحریمها و خرید زمان، یا ادامه مخفیانه پیشرفت هستهای)؛ احیای تدریجی وضعیت آستانهای خود بدون توافق رسمی یا تسلیحاتی شدن؛ یا حرکت مخفیانه به سمت سلاح هستهای.
از دیدگاه اسرائیل، جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای همچنان یک هدف اصلی امنیت ملی است. در نتیجه جنگ، سیاست اسرائیل باید برای دستیابی به یک توافق محدودکننده - از جمله بازرسیهای سرزده و سختگیرانه آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) - تلاش کند و در عین حال توانایی خود را برای اجرای فعال و ایجاد اختلال در مقابله با هرگونه گریز هستهای ایران حفظ کند. علاوه بر این، برای جلوگیری مؤثر از گریز هستهای ایران، اسرائیل باید روشن کند که چنین اقدامی تهدیدی مستقیم برای بقای رژیم خواهد بود.
وضعیت برنامه هستهای ایران پس از جنگ
عملیات شیر خیزان به طور قابل توجهی قابلیتهای هستهای ایران را به عقب راند. ایران دیگر یک کشور در آستانه غنیسازی اورانیوم - کشوری که قادر به غنیسازی اورانیوم تا ۹۰ درصد مواد با درجه تسلیحاتی ظرف دو هفته پس از تصمیم سیاسی برای انجام این کار باشد - محسوب نمیشود. با این حال، جنگ قابلیتهای باقیماندهای را برای ایران باقی گذاشت که ممکن است برای پشتیبانی از تلاشهای بازسازی یا حتی یک گریز پنهانی کافی باشد. ایران میتواند به طور بالقوه ظرف یک تا دو سال وضعیت آستانه را دوباره به دست آورد و از دخالت خارجی جلوگیری کند.
حملات اسرائیل و آمریکا به سه تأسیسات اصلی مرتبط با برنامه غنیسازی اورانیوم ایران آسیب جدی وارد کرد، تا جایی که بازسازی آنها بعید است.
کارخانه غنیسازی نطنز: تأسیسات اصلی غنیسازی ایران به شدت آسیب دید. طبق گزارشها، حدود ۱۵۰۰۰ سانتریفیوژ، شامل مدلهای نسل اول و پیشرفته، نابود شدند.
کارخانه غنیسازی فردو: این سایت که هدف شش بمب نفوذگر مهمات انبوه (MOP) ایالات متحده قرار گرفت، برای غنیسازی اورانیوم تا ۶۰ درصد مورد استفاده قرار میگرفت و خسارات زیادی نیز متحمل شد.
مرکز فناوری هستهای اصفهان: این مرکز برای تبدیل ترکیبات اورانیوم از «کیک زرد» به گاز UF۶ - ماده مورد نیاز برای فرآیند غنیسازی - و بعداً به فلز اورانیوم بسیار مهم است. این ماده سپس برای ایجاد هسته شکافت هستهای برای سلاح هستهای استفاده میشود. این سایت به شدت آسیب دیده و احتمالاً غیرقابل استفاده است.
در مجموع، احتمالاً بیشتر سانتریفیوژهای فعال ایران نابود شدهاند و قابلیتهای تولیدی ایران آسیب دیده است - اگرچه دانش و تخصص گسترده آن در این زمینه همچنان پابرجاست. با این وجود، شکی نیست که ایران هنوز حداقل چند صد سانتریفیوژ دارد، از جمله سانتریفیوژهایی که قبل از جنگ تولید شده، اما در دو تأسیسات غنیسازی نصب نشده بودند. لازم به ذکر است که از فوریه ۲۰۲۱، ایران به آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) اجازه نظارت بر تولید و ذخیرهسازی سانتریفیوژها را نداده است.
ذخایر اورانیوم غنیشده: مشخص نیست که آیا ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم غنیشده تا ۶۰ درصد ایران که قبل از جنگ در اختیار ایران بود، پراکنده و پنهان شده است یا اینکه در سایتهایی که در حملات آسیب دیدهاند، باقی مانده است. علاوه بر این، میزان استفاده از این مواد هنوز مشخص نیست. فراتر از اورانیوم غنیشده ۶۰ درصد، فرض بر این است که مقادیر اضافی اورانیوم غنیشده تا سطوح پایینتر هنوز در اختیار ایران است. یک مقام ارشد اسرائیلی به نیویورک تایمز گفت که حداقل مقداری از مواد شکافتپذیر احتمالاً باقی مانده و در زیر نطنز و فردو دفن شده است و قبل از حملات اسرائیل و آمریکا «هیچ چیزی جابجا نشده است». این مقام ابراز اطمینان کرد که هرگونه تلاش ایران برای استخراج اورانیوم احتمالاً کشف خواهد شد که منجر به حمله نظامی دیگری خواهد شد.
راکتور آب سنگین در اراک: راکتور اراک که برای تولید پلوتونیوم با درجه نظامی جهت استفاده در سلاحهای هستهای در نظر گرفته شده بود، به شدت آسیب دید و امکان بازگشت آن به مسیر نظامی در آینده را از بین برد.
برنامه تسلیحاتی: مشخص نیست که آیا جنگ بر پیشرفت ایران در تسلیحاتی شدن هستهای تأثیر گذاشته است یا خیر. چندین تأسیسات مرتبط با تسلیحاتی شدن هستهای - از جمله پارچین و مقر سازمان نوآوری و تحقیقات دفاعی (SPND) در تهران - هدف قرار گرفتند. میزان خسارت مشخص نیست، اما هرگونه اختلال میتواند تسلیحاتی شدن را به تأخیر بیندازد.
حذف بیش از ده دانشمند هستهای: حذف هدفمند متخصصان برجسته ایران در زمینههای مرتبط با سلاحهای هستهای، به طور قابل توجهی بر تخصص کشور در حوزههای مرتبط تأثیر گذاشته است. این امر همچنین ممکن است مانع استخدام دانشمندان هستهای در آینده برای برنامه تسلیحات شود - اگرچه برخی ممکن است هنوز به دلیل وفاداری به رژیم یا دولت، انگیزه پیوستن به این برنامه را داشته باشند. احتمالاً نیروی انسانی ذخیرهای در زمینههای مرتبط وجود دارد که میتوانند جایگزین دانشمندان حذف شده شوند؛ با این حال، آنها ممکن است فاقد تجربه و تخصص قابل مقایسه باشند. علاوه بر این، آسیب وارده به بایگانی هستهای در تهران ممکن است اختلال بزرگی در پایگاه دانش هستهای ایران ایجاد کند.
برنامه هستهای در استراتژی ایران
تمایل به تضمین بقای رژیم در مواجهه با تهدیدات داخلی و خارجی، هدف اصلی جمهوری اسلامی ایران و ستون اصلی دکترین امنیتی آن است. این دکترین که با درک رژیم از تهدید شکل گرفته است، با هدف جلوگیری از ظهور هرگونه خطر قابل توجه برای مرزها، تمامیت ارضی، حاکمیت و امنیت ملی ایران تدوین شده است.
همانند بسیاری از جنبههای دیگر قدرت استراتژیک ایران، ریشههای برنامه هستهای آن به دوران شاه برمیگردد. پس از انقلاب اسلامی، این برنامه به دستور آیتالله خمینی، رهبر انقلاب، به حالت تعلیق درآمد، زیرا با دیدگاه او از روح اسلام در تضاد بود. با این حال، جنگ ایران و عراق، رژیم ایران را بر آن داشت تا برنامه هستهای را در اواسط دهه ۱۹۸۰ از سر بگیرد، که این امر ناشی از تلفات سنگین متحمل شده در جنگ و استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی و موشکها علیه ایران بود.
سالهاست که مقامات ارشد ایرانی بارها اعلام کردهاند که ایران در حال توسعه سلاحهای هستهای نیست و هرگز برای انجام این کار تلاش نخواهد کرد و تأکید میکنند که هیچ فایدهای در چنین سلاحهایی نمیبینند و به گفته رهبر ایران، سلاحهای هستهای از نظر مذهبی حرام هستند. با این وجود، علی خامنهای، رهبر ایران، هرگز از این باور خود دست نکشیده است که داشتن توانایی هستهای نظامی، بازدارندگی مؤثری را در برابر دشمنان ایران فراهم میکند و بنابراین یک بیمه اساسی برای ادامه بقای رژیم است. خامنهای همچنین اظهار داشته است که مسئله هستهای صرفاً بهانهای است که غرب از آن برای فشار، انزوا و تضعیف ایران استفاده میکند تا راه را برای هدف استراتژیک نهایی خود، یعنی تغییر رژیم در جمهوری اسلامی، هموار کند.
علاوه بر این، خامنهای به تصمیم معمر قذافی، رهبر سابق لیبی، برای برچیدن برنامه هستهای کشورش در سال ۲۰۰۳ - که در نهایت مانع سرنگونی او با حمایت غرب نشد - به عنوان مدرکی دال بر ضرورت استراتژیک امتناع ایران از تسلیم شدن در برابر خواستههای غرب در مورد برنامه هستهای اشاره کرده است. به همین ترتیب، ایران تضاد بین مصونیت کره شمالی مجهز به سلاح هستهای و سرنوشت صدام حسین که چنین سلاحهایی نداشت را به عنوان مدرکی از اهمیت حیاتی داشتن سلاحهای هستهای، در کنار سایر داراییهای استراتژیک - که در صدر آنها زرادخانه موشکهای دوربردش قرار دارد - میداند. با این حال، رهبری ایران از تصمیمگیری برای دستیابی به سلاح هستهای و توسعه آن خودداری کرده است، بر اساس این ارزیابی که چنین اقدامی میتواند ایران را به رویارویی نظامی با اسرائیل - و به طور جدیتر، با ایالات متحده - سوق دهد. بنابراین، ایران ترجیح داده است که در مسیر هستهای به شیوهای محتاطانه و حسابشده پیشرفت کند. تحولات منطقهای پس از وقوع جنگ در نوار غزه، چالشهای امنیتی فزایندهای را برای جمهوری اسلامی ایجاد کرده و تردیدهایی را در مورد امکانپذیری دکترین امنیتی آن ایجاد کرده است. به طور خاص، اثربخشی دو مؤلفه کلیدی استراتژی بازدارندگی ایران - شبکه نیابتی آن و قابلیتهای نظامی استراتژیک آن (موشکهای بالستیک و پهپادها) - مورد بررسی دقیق قرار گرفته است. فروپاشی شبکه نیابتی آن و شکست ایران در بازدارندگی اسرائیل از طریق زرادخانه موشکی استراتژیک خود، تردیدها در مورد توانایی آن برای مقابله با برتری نظامی اسرائیل و بازدارندگی مؤثر در برابر اقدامات بیشتر اسرائیل علیه ایران را تشدید کرده است.
در پاسخ، صداهایی در داخل ایران بلندتر شده است که خواستار بهبود قابلیتهای بازدارندگی، از جمله تغییر در دکترین هستهای خود و در نظر گرفتن گریز هستهای به سمت سلاحهای هستهای هستند، که به ادعای آنها «بیمهنامه» نهایی علیه اسرائیل و ایالات متحده خواهد بود. با توجه به تلاشهای مداوم ایران برای تثبیت جایگاه خود به عنوان یک کشور در آستانه هستهای - و احتمالاً حتی انجام اقداماتی برای کوتاه کردن زمان گریز هستهای به سمت سلاح هستهای - مقامات ارشد ایرانی خواستار ارزیابی مجدد استراتژی هستهای کشور شدهاند و استدلال میکنند که ماندن در آستانه دیگر کافی نیست.
چنین احساساتی زمانی آشکار شد که در اکتبر ۲۰۲۴، چند ده نفر از اعضای مجلس ایران نامهای رسمی به شورای عالی امنیت ملی ارسال کردند و خواستار تغییر در دکترین دفاعی جمهوری اسلامی در مورد برنامه هستهای خود شدند. در ۲۶ اکتبر، کمال خرازی، رئیس شورای استراتژیک روابط خارجی، اظهار داشت که تهران در حال بررسی افزایش برد موشکهای بالستیک خود است و اگر ایران با تهدیدی برای موجودیت خود مواجه شود، تغییر در دکترین هستهای آن همچنان روی میز خواهد بود. او تأکید کرد که ایران از قابلیتهای فنی لازم برای تولید سلاح هستهای برخوردار است و رهبر معظم انقلاب، خامنهای، تنها مانع جلوگیری از آن است. با وجود حضور فزاینده این صداها، تا زمان وقوع جنگ با اسرائیل، هیچ نشانهای مبنی بر اینکه رهبری ایران، به رهبری رهبر معظم انقلاب، تصمیم به تغییر استراتژی هستهای خود یا حرکت قاطعانه به سمت تسلیحاتی شدن گرفته باشد، وجود نداشت. با این حال، گفتمان عمومی فزاینده در داخل ایران که از ارزیابی مجدد این استراتژی حمایت میکند، نشان میدهد که چنین بحثهایی در راهروهای قدرت در تهران، در کنار حمایت فزاینده از دستیابی به سلاح هستهای، در حال انجام است.
گزینههای استراتژیک ایران
در این مرحله، منطقی است که فرض کنیم ایران هنوز ارزیابی خسارات جنگی (BDA) خود را تکمیل نکرده است و هنوز در تلاش است تا مشخص کند چه چیزی را از دست داده و چه چیزی از قابلیتهای هستهای خود باقی مانده است. در نتیجه، بعید است که در مورد اقدامات احتمالی خود تصمیمات عجولانهای بگیرد. این امر با این واقعیت که تصمیمگیری در ایران یک فرآیند ساختاریافته است و بنابراین ممکن است زمان قابل توجهی طول بکشد، پیچیدهتر میشود. با این وجود، میتوان ارزیابی کرد که انگیزه ایران برای دستیابی به سلاحهای هستهای با توجه به درسهای آموخته شده از این جنگ افزایش یافته است. این درگیری به وضوح شکست دکترین بازدارندگی ایران در برابر اسرائیل و ایالات متحده را نشان داده است. رهبری ایران با چندین گزینه استراتژیک اصلی روبهرو است:
کنار گذاشتن برنامه هستهای. این امر مستلزم برچیدن کامل زیرساختهای غنیسازی ایران است - تصمیمی که به این بستگی دارد که آیا رهبری به این نتیجه میرسد که برنامه هستهای از یک دارایی استراتژیک به یک مسئولیت تبدیل شده است یا خیر. با این حال، این سناریو بسیار بعید است، زیرا با جهانبینی رهبری که برنامه هستهای را نه تنها به عنوان یک حق طبیعی، بلکه به عنوان یک تضمین حیاتی برای بقای رژیم میبیند، در تضاد است. این برداشت حتی قبل از جنگ نیز وجود داشته و به نظر میرسد پس از آن بیشتر تقویت شده است. در ایران، این باور رو به رشد وجود دارد که اگر این کشور، مانند کره شمالی، سلاح هستهای داشت، در برابر حملات نظامی اسرائیل و ایالات متحده آسیبپذیر نمیبود.
پیگیری یک توافق هستهای جدید. ایران به وضوح تمایلی به بازگشت به مذاکرات نشان نداده است، به ویژه با شرایطی که آن را تسلیم شدن در برابر خواستههای ایالات متحده - عمدتاً ترک غنیسازی در خاک ایران - میداند. علاوه بر این، جای تردید است که آیا ایران مکانیسمهای نظارتی سرزده آژانس بینالمللی انرژی اتمی را که مقامات ارشد ایرانی آن را به همکاری با اسرائیل و ایالات متحده و زمینهسازی برای حمله به ایران متهم میکنند، خواهد پذیرفت یا خیر. همچنین جای تردید است که آیا رهبر معظم ایران، خامنهای، مایل به از سرگیری مذاکرات با دولت ایالات متحده است، دولتی که او را فریب داده و بار دیگر غیرقابل اعتماد بودن خود را ثابت کرده است. با این وجود، خامنهای ممکن است مایل به تجدید مذاکرات - و حتی رسیدن به یک توافق سیاسی - باشد، اگر انجام این کار در راستای اهداف استراتژیک کلیدی باشد. این اهداف عبارتند از: رفع تهدیدات نظامی فوری علیه ایران، مزایای اقتصادی قابل توجه حاصل از کاهش معنادار تحریمها و آزاد شدن داراییهای ایران در خارج از کشور، و فرصت خرید زمان - احتمالاً تا پایان دوره ریاست جمهوری ترامپ. اگر ایران مسیر دیپلماتیک را انتخاب کند، این خطر قابل توجه وجود دارد که این کار را صرفاً برای مزایا انجام دهد، در حالی که در واقع مسیر مخفی تسلیحاتی (مدل کره شمالی) را دنبال میکند.
بازسازی تدریجی و مجدد آستانه هستهای (بدون توافق و بدون دستیابی به سلاح). این مسیر با حفظ ابهام هستهای از طریق محدودیتهای قابل توجه بر نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی یا حتی خروج از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) امکانپذیر است. از پایان جنگ، بحث عمومی در ایران در مورد احتمال اتخاذ سیاست ابهام هستهای در عین خودداری از افشای رسمی قابلیتهای هستهای خود، شکل گرفته است. همانند سایر مسائل بحثبرانگیز، این موضوع باعث اختلافات داخلی بین محافل محافظهکار «تندرو» و محافل عملگراتر شده است. جناحهای محافظهکار و رادیکال معتقدند که ابهام میتواند به عنوان یک ابزار چانهزنی و فشار در مذاکرات و همچنین به عنوان یک عامل بازدارنده مهم علیه دشمنان ایران، هدف دوگانهای داشته باشد. در مقابل، صداهای میانهروتر هشدار میدهند که سیاست ابهام هستهای میتواند منجر به تشدید تحریمهای اقتصادی و حتی از سرگیری جنگ شود. آنها همچنین معتقدند که ایران توانایی غلبه بر قابلیتهای اطلاعاتی دشمنان خود را که آنها را قادر به نظارت بر پیشرفت هستهای خود میکند، ندارد.
گریز هستهای مخفیانه. همانطور که قبلاً گفته شد، به نظر میرسد انگیزه ایران برای دستیابی به سلاحهای هستهای از زمان جنگ با اسرائیل افزایش یافته است. تصمیم به دنبال کردن گریز هستهای به دلیل عوامل متعددی برای ایران بسیار پرخطر است: تهدید حملات نظامی بیشتر توسط اسرائیل یا ایالات متحده، و توانایی آشکار اطلاعات غربی برای نفوذ به برنامه هستهای ایران. علاوه بر این، اسرائیل - و احتمالاً ایالات متحده - تمایل آشکاری برای استفاده مجدد از زور و حتی تهدید بقای رژیم، برای جلوگیری از بازسازی زیرساختهای هستهای ایران و پیشرفت به سمت توانایی تسلیحاتی نشان دادهاند. با این حال، رژیم ایران پیش از این نیز در مورد نیات و قابلیتهای اسرائیل و ایالات متحده اشتباه قضاوت کرده است - همانطور که در حملات آوریل و اکتبر ۲۰۲۴ به اسرائیل و در به تعویق انداختن مذاکرات با ایالات متحده مشاهده شد - و ممکن است دوباره اشتباه محاسبه کند.
میتوان فرض کرد که ایران تلاشی برای بازسازی تأسیسات غنیسازی آسیبدیده در حمله نخواهد کرد. با این حال، ممکن است اورانیوم را تا ۹۰٪ در سطح تسلیحاتی در یک سایت مخفی غنیسازی کند. چنین غنیسازی به بیش از یک یا دو آبشار سانتریفیوژ پیشرفته (بین ۱۰۰ تا ۲۰۰) نیاز ندارد. اگر ایران یک برنامه فشرده را انتخاب کند، میتواند ظرف چند هفته انجام شود. اگر ایران از قبل یک تأسیسات مخفی یا چندین تأسیسات کوچکتر پراکنده در سراسر کشور را برای پیشبینی حملات آماده کرده باشد، این جدول زمانی میتواند تسریع شود.
علیرغم آسیب به تأسیسات تبدیل در اصفهان، ایران میتواند اورانیوم غنیشده را در مکانهای جایگزین (مثلاً آزمایشگاههای شیمی در دانشگاهها یا کارخانههای شیمیایی) دوباره به شکل فلزی تبدیل کند و چنین زیرساختهایی ممکن است از قبل وجود داشته باشند. اگر این فرآیند با عجله، مخفیانه و بدون محدودیتهای ایمنی انجام شود، حداکثر میتواند چند ماه طول بکشد. یک چالش کلیدی در این رویکرد، انتقال مواد شکافتپذیر به تأسیساتی است که امکان تبدیل مجدد را فراهم میکنند.
اگرچه ایران ممکن است بتواند بر موانع غنیسازی و تبدیل غلبه کند، اما دستیابی به سلاحهای هستهای میتواند پیچیدهتر باشد. هنوز مشخص نیست که ایران قبل از جنگ چقدر در مونتاژ یک وسیله انفجاری پیشرفت داشته است، اما بدیهی است که پیشرفت قابل توجهی در تلاشهای تسلیحاتی داشته و اعتقاد بر این است که ایران دانش لازم برای انجام این کار را دارد. ارزیابیهایی وجود دارد که نشان میدهد ایران میتواند یک وسیله هستهای نسبتاً ساده از نوع تفنگی مونتاژ کند. با این حال، این نوع سلاح در مقایسه با یک وسیله از نوع انفجاری به مقدار بیشتری از مواد شکافتپذیر نیاز دارد و مشخص نیست که ایران چقدر به توانایی تولید آن نزدیک است. علاوه بر این، چنین وسیلهای برای پرتاب موشک بالستیک مناسب نیست و به یک بمبافکن استراتژیک بزرگ نیاز دارد. بنابراین، دستیابی به چنین وسیلهای میتواند به عنوان یک عامل بازدارنده با نمایش قدرت هستهای از طریق آزمایش عمل کند تا اینکه تهدید عملیاتی مستقیمی برای اسرائیل ایجاد کند. حتی در این زمینه، ایران ممکن است مسیری سریع را انتخاب کند (البته در مقایسه با استانداردهای غربی، امنیت و ساختار کمتری دارد). در هر صورت، رسیدن به توانایی عملیاتی کامل (موشکهای بالستیک حامل کلاهک هستهای) در کوتاهمدت امکانپذیر نیست و توانایی پرتاب بمب هستهای بدون موشک بسیار خطرناک و بسیار محدود است.
اگرچه از نظر تئوری احتمال انتقال یک سیستم سلاح هستهای آماده به ایران توسط کره شمالی (یا پاکستان) وجود دارد، ارزیابی ما از احتمال چنین سناریویی - که با دکترین استراتژیک خوداتکایی ایران، به ویژه در قابلیتهای استراتژیک، در تضاد است - بسیار پایین است. ایران همچنین ممکن است سیستمهای سلاح هستهای را برای حملات پالس الکترومغناطیسی توسعه دهد. از آنجایی که این نوع سلاح غیرکشنده است، چنین اقدامی از نظر تئوری با فتوای صادر شده توسط رهبر معظم ایران که ظاهراً تولید سلاحهای هستهای را ممنوع میکند، نیز سازگار است.
هدف استراتژیک
جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای - حتی پس از جنگ - هدف اصلی حفظ و تقویت امنیت ملی کشور اسرائیل بوده و هست. اسرائیل نمیتواند یک رژیم رادیکال مسلح به سلاح هستهای را که به دنبال نابودی آن است، بپذیرد. با توجه به موفقیتهای جنگ، یک هدف استراتژیک روشن مورد نیاز است: جلوگیری از توانایی ایران برای توسعه سلاحهای هستهای - چه از طریق توافقی که این قابلیت را از بین ببرد، و چه از طریق اجرای فعال (از طریق ابزارهای نظامی یا مخفی) که مانع از هرگونه تلاش مجدد ایران برای بازگرداندن برنامه هستهای خود، چه رسد به دستیابی به سلاح هستهای، شود. این هدف باید در عین حفظ توانایی اسرائیل برای ادامه یک کمپین جامع علیه ایران برای تضعیف رژیم، محدود کردن فعالیتهای منطقهای مخرب آن و محدود کردن قابلیتهای موشکی آن، محقق شود.
آمادگی برای طیف وسیعی از سناریوها، همانطور که در بالا توضیح داده شد، نیازمند مجموعهای متنوع از ابزارها و قابلیتها است. بلافاصله پس از یک حمله، تلاشها باید بر توسعه ابزارهایی متمرکز شود که گزینههای استراتژیک متنوعی را، همانطور که در زیر آمده است، امکانپذیر سازد.
ابزارهای عملیاتی مورد نیاز علیه برنامه هستهای ایران
قابلیتهای اطلاعاتی و جمعآوری اطلاعات برای شناسایی هرگونه پیشرفت ایران در مسیر مخفیانه هستهای.
تنوعبخشی و گسترش قابلیتهای عملیاتی مخفی، که نفوذ به ایران را برای خرابکاری و نابودی داراییهای صنعتی مرتبط با برنامه هستهای امکانپذیر میسازد.
قابلیتهای تهاجمی مستقل اسرائیل با سیستمهای تسلیحاتی که قادر به نفوذ به اعماق زمین برای تخریب تأسیسات زیرزمینی هستند.
افزایش توانایی سیستمهای تسلیحاتی اسرائیل برای نفوذ به پدافند هوایی ایران، به ویژه با توجه به پیشبینی ارتقاءهایی که ایران ممکن است پس از جنگ انجام دهد. این کار باید ضمن حفظ همکاری با ایالات متحده و توانایی اقدام با حمایت آمریکا انجام شود.
شناسایی و جلوگیری از کمکهای خارجی برای بازسازی قابلیتهای هستهای ایران، با استفاده از ابزارهای اسرائیلی در هماهنگی با جامعه بینالمللی.
بهبود قابلیتهای اسرائیل برای شناسایی و خنثی کردن تلاشهای تروریستی، بر اساس این فرض که تهدید تروریستی غیرمتعارف به عنوان بخشی از واکنش ایران افزایش یافته است.
جایگزینهای استراتژیک
یک توافق هستهای قوی (مزایا و معایب آن در ادامه به تفصیل شرح داده خواهد شد).
یک حمله پیشگیرانه گسترده: یک کمپین مشترک اسرائیل و آمریکا برای نابودی داراییهای هستهای باقیمانده در ایران و بیثبات کردن رژیم، که احتمالاً شامل عملیات زمینی نیز میشود.
بدون حمله، بدون معامله: واقعیتی مبتنی بر عدم توافق، با افزایش فشارهای بینالمللی بر جمهوری اسلامی با هدف تضعیف و منزوی کردن آن.
توصیههایی برای اسرائیل
پیش از جنگ، اسرائیل با یک انتخاب استراتژیک روبهرو بود: حمایت از تلاشهای دیپلماتیک برای توافق بین ایران و ایالات متحده، یا توسل به اقدام نظامی. هنگامی که تصمیم به حمله نظامی گرفته شد، اسرائیل باید یک سیاست دوگانه را دنبال کند - به دنبال یک توافق محدودکننده تحت نظارت دقیق آژانس بینالمللی انرژی اتمی باشد، در عین حال توانایی خود را برای اعمال خطوط قرمز و مداخله برای مختل کردن هرگونه تلاش ایران برای دستیابی به سلاحهای هستهای حفظ کند.
با توجه به اینکه ایران تازه شروع به ارزیابی و درونیسازی درسهای درگیری اخیر کرده است، باید با احتیاط کامل به فرضیات مربوط به تصمیمات احتمالی رهبری آن - که عمدتاً توسط نیروهای محافظهکار و رادیکال شکل گرفته است - نزدیک شد. علاوه بر این، انتظار میرود ایران درسهایی را که از قابلیتهای نشان داده شده توسط اسرائیل در طول جنگ گرفته است، درونیسازی کند و میتواند سیستمهای تسلیحاتی خود را با کمک خارجی، به ویژه از چین، ارتقا دهد. ایران همچنین ممکن است استراتژی جدیدی را با محوریت نمایش قدرت به منظور بازدارندگی، از جمله در زمینه هستهای، اتخاذ کند. بنابراین، اسرائیل باید قابلیتهای عملیاتی انعطافپذیری را توسعه دهد و طیف وسیعی از ابزارهای متنوع را که با شرایط در حال تحول، تصمیمات اتخاذ شده در تهران و تغییرات احتمالی در استراتژی ایران سازگار است، به کار گیرد.
گزینه ۱: توافق سیاسی
یک توافق هستهای - که عمدتاً به تصمیمات واشنگتن و تهران در هفتههای آینده بستگی دارد - احتمالاً تنها راه برای بازگرداندن و حتی تقویت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی در مقایسه با توافق برجام ۲۰۱۵ است. بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی تجربه و تواناییهای لازم (هرچند نه کاملاً بینقص) را برای تلاش جهت تعیین سرنوشت مواد شکافتپذیر قبل از جنگ ایران و ایمنسازی هرگونه ذخایر باقیمانده دارند. بدون توافق، اطلاعات به تنهایی کافی خواهد بود. مکانیسم بازرسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، در صورت عدم دسترسی بازرسان به سایتهای مورد سوءظن، مشروعیت سیاسی و قانونی برای حمله دیگری را فراهم میکند. یک توافق هستهای (با فرض اینکه ایران از آن برای پیشبرد مخفیانه یک مسیر نظامی سوءاستفاده نکند) تعهد بلندمدت جامعه بینالمللی - و به ویژه ایالات متحده - را برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای تثبیت میکند. همچنین ممکن است برای تغییر سیاسی داخلی در ایران یا حداقل تا زمان مرگ رهبر ۸۶ ساله آن، خامنهای، زمان بخرد.
حملات اخیر در ایران میتواند راه را برای یک توافق هستهای دوباره مذاکره شده با شرایط مطلوبتر برای اسرائیل و ایالات متحده هموار کند. بعید است که ایران حتی تحت شرایط جدید، از حق غنیسازی اورانیوم (تا سطح پایین ۳.۶۷٪) در خاک خود صرف نظر کند. با این حال، آسیب به تأسیسات غنیسازی آن ممکن است تهران را به پذیرش یک راهحل خلاقانه (مثلاً یک کنسرسیوم هستهای منطقهای) که موضع آمریکا (علیه غنیسازی در ایران) و موضع ایران را به هم پیوند میدهد، تشویق کند.
برعکس، یک توافق به خودی خود تضمینکننده پایبندی بلندمدت ایران به تعهداتش نیست، چه برسد به اینکه مانع پیشرفت مخفیانه برنامه هستهای آن با استفاده از قابلیتهای باقیماندهای که هنوز در اختیار دارد، شود. علاوه بر این، توافقی که انتظار میرود منجر به حذف (یا کاهش قابل توجه) تحریمهای اقتصادی شود، به رژیم جان تازهای میبخشد و توانایی آن را برای ادامه فعالیتهای مخرب خود در حوزههای مختلف افزایش میدهد. چنین توافقی همچنین میتواند آزادی عمل اسرائیل علیه ایران را محدود کند، مگر اینکه این آزادی از طریق تفاهمات غیررسمی با ایالات متحده حفظ شود. علاوه بر این، حملات نظامی احتمالاً توانایی آژانس بینالمللی انرژی اتمی را برای انجام یک «توازن مادی» مؤثر برای یافتن مواد شکافتپذیر باقیمانده در داخل ایران مختل میکند. همچنین جای تردید است که ایران با یک مکانیسم نظارتی بسیار سرزده توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی - حتی تحت یک توافق سیاسی - موافقت کند. در این سناریو، واقعیت عدم توافق ممکن است برای اسرائیل ترجیح داده شود، مشروط بر اینکه نظارت دقیق علیرغم عدم وجود یک توافق رسمی (طبق تعهدات ایران به NPT) حفظ شود و اسرائیل قابلیتهای اجرایی خود را حفظ کند.
از دیدگاه اسرائیل، یک توافق هستهای جدید باید تضمین کند که ایران در زمان گریز هستهای حداقل یک سال باقی بماند تا در صورت لزوم، زمان کافی برای مداخله نظامی احتمالی وجود داشته باشد. همچنین باید شامل نظارت سرزده و دقیق باشد - مانند تأیید مجدد پروتکل الحاقی تحت NPT توسط ایران، گسترش اختیارات آژانس بینالمللی انرژی اتمی و حل ابهامات در توافق هستهای ۲۰۱۵، به ویژه موارد مربوط به نظارت بر سایتهای نظامی مشکوک. علاوه بر این، این توافق باید عاری از بندهای انقضا ("مفاد غروب") باشد یا حداقل شامل مکانیسمهایی برای تمدید اعتبار محدودیتهای هستهای فراتر از دوره توافق اولیه باشد. علاوه بر این، نیاز به تقویت اجرا و نظارت بر فعالیتهای بالقوه تسلیحاتی که در بخش T توافق هستهای ۲۰۱۵ به آن پرداخته شده است، وجود دارد. این شامل فعالیتهای خاص مربوط به توسعه کلاهک هستهای، مانند ممنوعیت تولید فلز اورانیوم؛ عملیات مربوط به توسعه و استفاده از مدلهای کامپیوتری که میتوانند برای تحقیق و طراحی سلاحهای هستهای استفاده شوند؛ و ممنوعیت آزمایشهای مربوط به "آغازگر نوترونی" - یک جزء حیاتی که به عنوان چاشنی در بمب هستهای عمل میکند - میشود.
گزینه ۲: ابتکار عمل تهاجمی علیه ایران
حمله به ایران میتواند به عنوان یک اقدام پیشگیرانه توجیهپذیر و ضروری باشد. در سناریویی که اسرائیل یک تهدید فوری را شناسایی میکند یا فرصتی را میبیند، باید یک کمپین نظامی جدید برنامهریزی شود - با بهرهگیری از درسهایی که هر دو طرف از عملیات شیر خیزان آموختهاند. در این مرحله، بحث عمومی در مورد روشهای چنین کمپینی زود خواهد بود. با این حال، منطقی است که فرض کنیم این کمپین بر چندین اصل اساسی متکی خواهد بود:
هماهنگی نزدیک با ایالات متحده
استفاده از غافلگیریهای مبتنی بر فناوری و هوش
آغاز از طریق حمله غافلگیرانه
نابودی توانمندیهای نظامی ایران، به ویژه آنهایی که امکان حمله به جبهه داخلی اسرائیل را فراهم میکنند، و از کار انداختن پدافند هوایی ایران
هدف قرار دادن ارکان رژیم، بر اساس تحلیل کامل از کارزار قبلی اسرائیل
گزینه ۳: بدون حمله، بدون توافق - ایران به آستانه هستهای پایینتر از سطح واکنش اسرائیل بازمیگردد
چه توافقی حاصل شود و چه نشود، اسرائیل باید قابلیتهای اجرایی و مداخلهای را برای مختل کردن هرگونه پیشروی به سمت توانایی هستهای نظامی توسعه و حفظ کند. این قابلیتها - از جمله حملات جنبشی و عملیات خرابکاری مخفیانه، ترجیحاً زیر آستانه تلافی ایران - نیازمند اطلاعات با کیفیت بالا، استقرار مداوم قابلیتهای عملیاتی و هماهنگی و همکاری مداوم با ایالات متحده است. در هر صورت، یک تحقیق اطلاعاتی عمیق در مورد ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم غنیشده ۶۰٪ که گمان میرود در ایران باقی مانده باشد، همراه با ابزارهای مختلف جمعآوری اطلاعات برای شناسایی هرگونه فعالیتی با هدف غنیسازی اورانیوم تا ۹۰٪، تبدیل آن به فلز اورانیوم یا پیشرفت به سمت تسلیحاتی شدن، مورد نیاز است. در حالی که انتظار میرود برخی از این فعالیتها نشانهها یا ردپاهای قابل تشخیصی از خود به جا بگذارند، باید فرض کرد که قابلیتهای اطلاعاتی مصون از خطا نیستند و ممکن است همه چیز را تشخیص ندهند. همچنین نمیتوان با اطمینان فرض کرد که قابلیتهای اطلاعاتی و عملیاتی چشمگیر نشان داده شده در طول جنگ در آینده نیز حفظ خواهد شد - به ویژه با توجه به اینکه انتظار میرود ایران از حملات درس بگیرد، درک عمیقتری از قابلیتهای تهاجمی اسرائیل و ایالات متحده به دست آورد و استراتژیهای دفاعی و پنهانکاری خود را در برابر تهدیدات نظامی بهبود بخشد.
علاوه بر این، تلاشهای اجرایی میتواند منجر به از سرگیری خصومتها شود و به طور بالقوه اسرائیل را به یک جنگ فرسایشی طولانی مدت بکشاند که محدودیتهای قابل توجهی را بر زندگی روزمره در داخل کشور تحمیل خواهد کرد. علاوه بر این، مشخص نیست که آیا هماهنگی نزدیک با ایالات متحده در طول زمان حفظ خواهد شد یا خیر، یا اینکه آیا موضع آمریکا در مورد آزادی عمل اسرائیل در مواجهه با تغییرات سیاسی در ایالات متحده در سالهای آینده یا تغییرات در اولویتهای آن در عرصه بینالمللی بدون تغییر باقی خواهد ماند.
باید یک تهدید معتبر برای بقای رژیم ایجاد شود تا ایران را از اقداماتی که میتواند جاهطلبیهای تسلیحات هستهای آن را پیش ببرد، بازدارد. شاید بتوان با روشن کردن این نکته که چنین اقدامی ناگزیر منجر به حمله به اهداف زیرساختی، داراییهای نظامی و نمادهای رژیم میشود و در نتیجه ثبات رژیم را به خطر میاندازد، مانع از تصمیم ایران برای بازسازی برنامه هستهای خود - به ویژه از پیشروی به سمت تسلیحاتی شدن - شد. باید به مقامات ایرانی فهماند که اسرائیل (و در حالت ایدهآل ایالات متحده نیز) اجازه نخواهند داد یک رژیم ایرانی مجهز به سلاح هستهای وجود داشته باشد و نیروی به کار گرفته شده در طول جنگ - که عمدتاً بر برنامههای هستهای و موشکی متمرکز است - در صورت گریز هستهای، علیه داراییها و زیرساختهای حیاتی رژیم هدایت خواهد شد. با این حال، تصمیم ایران در نهایت به طیف وسیعی از ملاحظات، از جمله ارزیابی آن از تواناییاش برای بازسازی برنامه خود بدون شناسایی و عزم اسرائیل و ایالات متحده برای ادامه اقدام نظامی در درازمدت بستگی خواهد داشت.
فشارهای سیاسی و اقتصادی بینالمللی بر ایران باید (حتی در سناریویی که توافق رسمی وجود دارد) همچنان اعمال شود تا رژیم تضعیف، منزوی و از نظر اقتصادی و دیپلماتیک فرسوده شود. این فشار باید تمام حوزههایی را که ایران در آنها برای جامعه بینالمللی چالش ایجاد میکند، در بر بگیرد - برنامه موشکی، فعالیتهای منطقهای مخرب، دخالت در تروریسم بینالمللی، عملیات نفوذ در رسانههای اجتماعی و نقض حقوق بشر. در این زمینه، و در غیاب یک توافق سیاسی در هفتههای آینده، بریتانیا، فرانسه و آلمان باید تشویق شوند که مکانیسم ماشه را قبل از انقضای آن در اکتبر ۲۰۲۵ فعال کنند. این امر به ویژه با توجه به اینکه نگرانیها در مورد واکنش هستهای احتمالی ایران (مانند غنیسازی اورانیوم تا ۹۰٪) با توجه به نتیجه جنگ کمتر اهمیت پیدا کرده است، و خروج ایران از NPT اکنون میتواند خطری حتی بزرگتر از گذشته برای رژیم ایجاد کند، بسیار مهم است.
توصیههای پایانی
۱. ایالات متحده در هر سناریویی بازیگر کلیدی است. بر این اساس، برنامهریزی استراتژیک اسرائیل باید تقویم سیاسی ایالات متحده، از جمله انتخابات میاندورهای ۲۰۲۶ و انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۸ را در نظر بگیرد. به موازات آن، باید از ابزارهای شکلدهی به تصورات برای به چالش کشیدن باور پس از جنگ ایران مبنی بر اینکه اسرائیل صرفاً یک نماینده غرب است، استفاده شود - تصویری که اعتماد به نفس ایران را بر اساس تصور زوال غرب تقویت میکند.
۲. دنبال کردن یا حفظ یک چارچوب محدودکننده که امکان نظارت دقیق را فراهم میکند و به اقدامات مشروعیت میبخشد، به نفع اسرائیل است -، اما اسرائیل باید همانطور که قبلاً مشخص شده است، قاطعانه به خطوط قرمز خود پایبند باشد.
۳. اسرائیل باید از طریق دیپلماتیک با آلمان، فرانسه و بریتانیا تعامل کند تا آنها را به خروج از توافق هستهای و فعال کردن مکانیسم ماشه قبل از انقضای مهلت این کار ترغیب کند.
۴. توسعه قابلیتهای اجرایی (ابزارهای اطلاعاتی و عملیاتی) باید تمرکز استراتژیک اسرائیل باشد، نه اینکه صرفاً به یک استراتژی بلندمدت متعهد شود. سیستم استراتژیک رژیم ایران در حال گذار پس از جنگ است و بنابراین برای اسرائیل خیلی زود است که بر یک دکترین استراتژیک یکپارچه تمرکز کند. تنش کلیدی در طراحی استراتژیک اسرائیل بین اجرای سیاستها و دیپلماسی نهفته است. به همین دلیل، تصمیمگیرندگان باید انعطافپذیری خود را حفظ کرده و بر ایجاد ظرفیت برای کار با مجموعهای متنوع از ابزارها در شرایط به سرعت در حال تغییر تمرکز کنند.
ارسال نظرات